admin
30 مهر 1402

انشا صدای باران (صفحه 53 نگارش پایه هشتم)

0 دیدگاه

انشا صدای باران (صفحه 53 نگارش پایه هشتم)

انشا با موضوع درباره درمورد صدای باران

پایه هشتم – درس چهارم – صفحه ی ۵۳ – صدای باران

انشا با موضوع درباره درمورد صدای باران

صفحه ۵۳ نگارش هشتم

کتاب نگارش پایه هشتم – درس چهارم :

انشا درمورد صدای باران – شماره 1

مقدمه : صدای رعد و برق آسمان سکوت سنگین شهر را می شکند.دانه های تسبیح از دست ابر رها می شوندو هر کدام در جای جای این شهر فرو می افتند.یکی بر سر دشت،یکی بر روی رود.دیگری بر صورت گلی سرخ و آن یکی بر سقف خانه ما.

بدنه : باران با همه عظمتش می بارد تا گلی را زنده کند و زمینی را تازه کند و دل خاک خورده انسانی را از غم بشوید.بارانی که از خود می گذرد تا شاعر با آهنگ دل نشینش شعری بسراید و به راستی که چه صدای موزونی دارد! صدای تپش قلب آسمان همانند لالایی مادران آرام و گوش نواز است و انسان را به وجد می آورد.

صدای شلپ شلپ پای مردمی که با چترهایشان زیر باران قدم می زنند و چاله های آب را رد می کنند نیز زیبا است. جالب تر ازآن کودکانی هستند که بدون توجه به باران ، همچنان گل کوچک بازی می کنند سر و از پا نمی شناسند وبدون هراسی از سرما خوردگی فریاد می دوند و فریاد می زنند ، دعوا می کنند و در نهایت خسته می شوند.

باران شدید مرا مجبور میکند به خانه پناه می ببرم.بهترین مکان خانه هنگام بارش باران اتاق زیر شیروانی است.صدای تاک تاک باران اتاق را پر کرده است و این پیام را به من می دهد که باران هنوز ادامه دارد. و درپس این پیام ، امید به آینده را نیز در وجود من تداعی می کند.اینکه بالاخره باران تمام می شود و از خانه بیرون خواهم آمد.

نتیجه : مروارید های الهی به بزرگی خداوند متعال ایمان دارند و این گونه از اوج آسمان پایین می آیند و سر بر خاک می گذارند.در حالی که ما انسان های روی زمین هنوز در خواب غفلت به سر می بریم.پس چه خوب است که با شنیدن صدای این نعمت بزرگ الهی ، از خواب غفلت بر خیزیم و خدا را با تمام وجود حس کنیم.

انشا صفحه ۵۳ نگارش هشتم – شماره 2

صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود . هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم . از جايم بلند شدم . آرام آرام به سمت حياط حرکت کردم . صدای چک چک باران نزديک و نزديکتر می شد . فضا مملو از بوی باران شده بود . وقتی به حياط رسيدم با آهنگ باران همراه شدم.

چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد
چترها را بايد بست زير باران بايد رفت
فکر را ، خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر زير باران بايد رفت
دوست را زير باران بايد ديد عشق را زير باران بايد جست
هرکجا هستم باشم آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا عشق ، زمين مال منست

وقتی همنفس باران شدم خودم را بدستش سپردم . حال برخورد قطرات باران را به صورتم حس ميکردم . هر قطره از باران جان تازه ای به کالبدم می دميد و زخمهای دلم را با هر ترنمش تسكين می داد . سر مست باران گشته بودم احساس عجيبی داشتم يك نوع احساس سبکی …

دستانم را به سوی خدا بلند كردم و چشمانم به آسمان دوخته شد . ناگهان درهای آسمان باز گشت . صيحه ای از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست . برخيز و روحت را با باران نگاهت جان تازه ای بخش . نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد و قطرات اشك بر بستر خشك تنهايی ام جاری گشت .
حرفهايم را با او زدم و تمام دردها را با او گفتم …

انشا درباره صدای باران – شماره 3

آسمان پر از ابرهای تیره است، باران می بارد، قطره های ریز باران روی برگ های زرد و ارغوانی پهن شده روی زمین، می خورد، این صدای دلنشین باران است.

چشمانم را می بندم و دستانم را رو به آسمان باز می کنم قطرات باران روی دستانم می لغزد. صدای باران و نوازش قطره های باران، لذت بخش ترین لحظه ی من است.

باران می بارد، قطره های ریز باران روی دیوارهای کاهگلی روستای مادری ام می خورد این بوی خاک است، عطر طبیعت و باران و خاک که همه ی فضا را پر می کند. نفس عمیق می کشم، بوی آشنای خاک مرا مست می کند.

فکر می کنم آیا بوی بهترین عطرها در دنیا بهتر از بوی خاک باران خورده است؟! بدون شک برای من این طور نیست..از خاک آمدیم و سرشت ما از خاک است، شاید به همین خاطر تا این اندازه بوی خاک را دوست دارم.

باران که می بارد بخشش بی دریغ آسمان است. بخشش آسمان به زمین و انسان. باید از خانه بیرون بیاییم و به دل طبیعت برویم و زیر باران باشیم، به صدای باران گوش کنیم و نفس های عمیق بکشیم و لذت ببریم.

معجزه ی باران همیشه مرا شاد می کند. روزهای بارانی همیشه برای من از بهترین روزهای زندگیم است. بعضی وقت ها به خیابان می روم به آدم ها نگاه می کنم که تندتند حرکت می کند تا از خیس شدن در امان باشند به آن ها لبخند می زنم و زیر بارش باران شروع به دویدن می کنم تا صدای قدیم هایم با صدای چک چک قطره های باران یکی شود، تا من و باران با هم یکی شویم.

در روزهای بارانی بیش تر سپاس گذار خداوند مهربان و بخشنده هستم. او بهترین ها را برای ما آفریده، و یکی از بهترین نعمت هایش همین باران است.

 

منابع : 7sc – daneshchi – coca

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

preloader