رسانه اکسیر آموز در این بخش به تمرین صفحه 24 کتاب نگارش پایه دوازدهم پرداخته است و در ادامه چند نمونه پاسخ برای شما دانش آموزان گرامی گردآوری کرده است ….
تمرین و خاطره اول :
دانشگاه مورد علاقه ام قبول شدم و کم کم پیش به سوی ثبت نام.
همراه پدرم به دانشگاه رفتم و تمام مراحل ثبت نام را به درستی انجام دادم و انتخاب واحد کردم.
حس عجیبی داشتم از فضای مدرسه بعدش بیایی فضای دانشگاه ! حس عجیبی بود. دختر و پسر با هم در یک کلاس.
خلاصه ترم جدید شروع شد و ما هم طبق برنامه ای که آموزش دانشگاه داده بود به سر کلاس ها میرفتم.
اولین کلاسم یادمه ، مهرماه سال 91 بود در کلاس 207 دانشگاه.
آخ یادش بخیر چقدر خاطراتش یادم آمد.
سرکلاس نشسته بودیم و همگی غریبه و هیچکس دیگری را نمیشناخت. سکوت در کلاس حاکم بود.
استاد آمد و نصیحت کرد و درس را اغاز کردیم.
حس جدید بود نحوه درس دادن، اسم دانشجو داشتیم ، بزرگ شده بودیم و ….
چند سالی گذشت و رسیدم ترم هفتم دانشگاه و کم کم دیگه برای ارشد باید میخوندم.
امتحان ارشد ثبت نام کردم و روز امتحان هم رفتم. امتحان رو نمیدانم خوب دادم یا بد.
درسم را هفت ترمه تمام کردم چون بچه زرنگ بودم دیگه . کارای تسویه دانشگاه را انجام دادم و دیگه خونه نشین شدم.
یک شب قبل خواب، پیش خودم گفتم بهتره برم همزمان که امتحان ارشد داشتم دفترچه سربازی هم بفرستم. آخ سربازی !
آره دیگ میخوای مرد بشی باید خدمت بری.
صبح روز بعد رفتم و پلیس +10 ، حس عجیبی داشتم.دانشگاه چه زود گذشت. به متصدی گفتم اومدم که دفترچه پر کنم برای خدمت. گفت مدارک لازم همیناست ولی اگه جبهه و جانبازی چیزی داری و جمعش به 30 ماه میرسه خبرم کن که برات معافی رد کنم.
منم گفتم بهتره از پدرم سوال کنم. رفتم خانه و بعد ناهار رفتم پیش پدرم.
پدرجان شما جبهه و جانبازی دارین ؟ گفت اره پسرم 24 ماه جبهه و 10 درصد هم جانباز هستم.
خوشحالی از سر و رویم می بارید. مدارکی که واسه معافی گفته بود تهیه کردم و رفتم پلیش +10 و کاراشو انجام دادم.
الانم کارت معافیت دستمه که این خاطره رو براتون مینویسم.
معافی از سربازی بزرگترین و بهترین اتفاق زندگی ام بود
دوازدهمی ها شاید این مطالب به دردتان بخورد – اینجا کلیک کنید