admin
01 آبان 1402

جواب فعالیت نگارشی صفحه 41 نگارش هشتم

0 دیدگاه

جواب فعالیت نگارشی صفحه 41 نگارش هشتم (متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که کدام بخش آن به نقاشی نزدیک تر شده است)

انشا صندوقچه مادربزرگ صفحه 41 نگارش هشتم

پایه هشتم

جواب فعالیت نگارشی صفحه 41 نگارش هشتم

نوشتاری کتاب نگارش هفتم با جواب

متن فعالیت های نگارشی صفحه ۴۱ نگارش هشتم

1- متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که کدام بخش آن، به نقاشی نزدیکتر شده است. صندوقچه مادربزرگ، گنجینه خاطرات من بود. مادربزرگم همیشه با دیدن من سراغ صندوقچه قدیمی اش می رفت و نقل و نباتی دستم می داد؛ انگار تمام دارای یهای مادربزرگ در آن صندوقچه بود. همیشه درِ آن را با دقّت قفل می کرد. صندوقچه به شکل مستطیل و چوبی بود و روکشی پر نقش و نگار از جنس فلز داشت که برروی چارپایه چوبی خود در کنج اتاق مادربزرگ، جا خوش کرده بود. درش به سمت بالا باز می شد و دوباره به طرف پایین می آمد و روی آن را می پوشاند. بر دیواره جلویی آن سه ردیف حلقه بر بدنه صندوق قرار داشت که میل های فلزی از میان آنها عبور می کرد و قفلی به شکل نیم دایره در آن حلقه ها جای می گرفت و مادربزرگ چند بار کلید را در آن می چرخاند تا قفل شود؛ کلید به رنگ قهوه ای سوخته بود و شبیه پیچ، خطوط دایره ای به دور آن چرخیده بود. دنباله این کلید، نخی کلفت و خاکی رنگ، به طول بیست سی سانت داشت که به روسری گُلدار و بلند مادربزرگ گره می خورد و بلافاصله بعد از قفل کردن در جیب داخلی سمت چپ جلیقه مادر بزرگ جا می گرفت. گاهی هم برای اطمینان بیشتر آن را از سوراخ جا دکمه ای جلیقه رد می کرد و بعد در جیبش جا می داد تا دیگر دست هیچ سارقی به آن نرسد. اصلاً کسی جرئت نمی کرد به آن، چپ نگاه کند. خلاصه، تمام شکل و شمایل صندوق، درست و دست نخورده، هنوز در ذهن من باقی است. من در خاطراتم دنبال آن روسری و جلیقه مادربزرگ می گردم تا شاید کلید صندوق را بیابم و اسرار کودکی های خود و نفس های مادربزرگم را در آن پیدا کنم.

پاسخ کدام بخش آن به نقاشی نزدیک تر شده است

1- صندوقچه به شکل مستطیل و چوبی بود و روکشی پر نقش و نگار از جنس فلز داشت که برروی چارپایه چوبی خود در کنج اتاق مادربزرگ، جا خوش کرده بود. درش به سمت بالا باز می شد و دوباره به طرف پایین می آمد و روی آن را می پوشاند. بر دیواره جلویی آن سه ردیف حلقه بر بدنه صندوق قرار داشت که میل های فلزی از میان آنها عبور می کرد و قفلی به شکل نیم دایره در آن حلقه ها جای می گرفت و مادربزرگ چند بار کلید را در آن می چرخاند تا قفل شود؛ کلید به رنگ قهوه ای سوخته بود و شبیه پیچ، خطوط دایره ای به دور آن چرخیده بود.

 

انشا صندوقچه مادربزرگ صفحه 41 نگارش هشتم :

انشا اول:

میگویند تا آدم چیزی را از دست ندهد قدرش را نمیداند به راحتی از کنارش میگذردبدون کوچیک ترین توجهی به آن اما روزی خواهد رسید کهحسرت ان روز هارا بخورد به خود بگوید کاش چنان میکردم کاش چنان میکردم
یکی از افرادی که همیشه حسرتش را میخوردم مادر بزرگم بود مادری ۷۰ ساله با موهایی حنایی که تار های سفید درمیان آنها ب چشم میخورد .قدی متوسط چشمانی ن بسیار درشت بینی متوسط ولبهایی نازک وکوچک و چروک هایی که در چهره اش بود نشان دهنده روز هایی بود که پشت سر گزاشته بود درد هایی ک کشیده بودی راه هایی ک پیموده بود .
همیشه لباس های روشن ب تن داشت یعضی وقت هاهم گل گلی دل سوز فرزندانش بود عاشق نوه هایش از دل و جان برایشان وقت میگذاشت .مهربان بود ب اندازه ای ک دیگر کسی ب مهربانی او ندیدم
خنده هایش راهنوز ب یاد دارم هروقت میخندید چقدر دلم میخاست بپرم و لپای سرخشو ببوسم .
او رفت وبهشتی شد و من ماندم و حسرت وجودش
پس بیایید قبل ازینکه دیر بشود قدرشان را بدانیم.

انشا دوم :

پیرزنی سپید مو با چهره ای خندانِ آمیخته به غم…اسمش مادربزرگ است.
سپید موی جهان دیده و مهربانی که خط های صورتش شیرین ترین تصویر است.
با اینکه سنش بالا رفته و کمی چروکیده شده بازهم در چهره اش مهربانی و زیبایی موج میزند.
مادر بزرگ مهربانم مثل همیشه بر روی ایوان نشسته بودد فنجان های چای را مانند صفی از کتاب که بخار علم از آن بر می خواست چیده بود.
شب که میشود صندوق پر رازو رمز مغزش شروع به دادن اطلاعات می کند مخصوصا آن شب هایی که تا خود صبح داستان هاب شیرین کودکی اش را برایم بازگو می کند.
مادر بزرگم ای مهربانترین مهربانان ای بهترین بهترینان ای که نبودت برای من کابوسی بزرگ تر از دریاست دوستت دارم……
ای عشق همیشگی
مادربزرگ درست است گاهی خاطرات فراموش میشود اما تو جز بهترین خاطراتی …


صفحه بعد:

بازآفرینی مثل نویسی صفحه 46 نگارش هشتم (کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *